Saturday, December 31, 2011

تشویق به تحریم انتخابات، توهین و اعتراض به تقلب در انتخابات، از مصادیق مجرمانه


مشاور قضایی دادستان کل کشور فهرست ۲۵ بندی مربوط به "مصادیق محتوای مجرمانه مرتبط با انتخابات مجلس شورای اسلامی" را اعلام کرد و گفت: انتشار محتوای مجرمانه که در این فهرست تعیین شده "جرم" محسوب می‌شود - خبرگزاری فارس
سرانجام ۲ سال و نیم پس از شکنجه‌ها و قتل و سرکوب معترضان به تقلب در انتخابات ۸۸ حکومتیان، به این صرافت افتادند، تا از این پس تعدی به مردم را رنگ و لعاب قانونی بدهند، اما مگر آیا فرقی هم می‌کند؟ کشتار و شکنجه و زیر گرفتن معترضان، قانون بردار نیست، و نمی توان با چسباندن اعتراضات متمدنانه یک ملت، به مثلا مصادیق مجرمانه، از زیر بار مسولیتِ ظلم و جور، شانه خالی کرد 

این‌هایی که مشاور قضایی به عنوان فهرست ۲۵ بندی، اعلام کرده است یا در قانون صراحت دارد یا ندارد. اگر دارد چه نیازی‌ست بر تاکید دوباره؟ و اگر ندارد، برای تفسیر قانون شما چکاره‌اید؟ این تدابیر و تفاسیر به خیال خام شما برای ترساندن، مردم و مطبوعات است. اما به‌نظر می‌رسد رژیم جمهوری اسلامی هنوز درک درستی از میزان دل کندن مردم از این رژیم ندارد. سوال اساسی اینست که آیا با زور سرنیزه و تهدید می‌توان منویات قلبی یک ملت را تغییر داد؟ اگر اینطور بود همه‌ی رژیم‌های خونخوار و مستبد تاریخ با در دست داشتن ابزار بهتر سرکوب و آمران هوشمندتر، می‌باید تا ابد، بر مردم حکم می راندند

Friday, December 30, 2011

به علی مطهری اعتمادی نیست، او دارد با مردم دو دوزه بازی می‌کند


علی مطهری طی دوره جاری در مجلس شورای اسلامی، بسیار تلاش کرد تا خود را رهبر مخالفان احمدی‌نژاد و دولتش بنمایاند، و از این بایت برای خودش در بین افکار عمومی، اعتباری دست و پا کند، اما آیا او توانسته است ، بدون اینکه علی خامنه‌ای را به لحاظ عملکردش پیرامون سرکوب مردم در بعد از انتخابات ۸۸ بطور مستقیم مورد سوال و سرزنش قرار دهد، در تحقق اعتبار، موفقیت کسب کند یا نه، موضوعی است که میزان محبوبیت او و به تبع آن حرف شنوی مردم از او در رای دادن به او در انتخابات اسفند ماه، آنرا نشان خواهد داد

علی مطهری چندین بار نشان داد که با چراغ سبز بیت رهبری، مجوز حمله به دولت را دریافت کرده است و آخرین آن رهبری گروهی بود که به او واگذار شد تا تلاش کند، طرح سوال از احمدی‌نژاد را به صحن مجلس بکشاند، که ظاهرا در دقیقه ۹۰ علی خامنه‌ای در اثر فشار و تهدید احمدی‌نژاد مبنی بر افشاگری نسبت به نزدیکان خامنه‌ای مبنی بر دست داشتن در چپاول ملت، عقب‌نشینی کرد و علی لاریجانی و هیات رییسه مجلس را واداشت تا سوال از رییس دولت را هوا کنند

آقای علی مطهری! تلاش شما مذبوحانه است برای داغ کردن تنور انتخابات. هشدار شما مبنی بر اینکه اگر مردم در رای‌گیری شرکت نکنند، تندروها کرسی‌های مجلس را اشغال خواهند کرد، گوش شنوایی در میان مردم حوزه انتخابیه شما نخواهد یافت

  آقای مطهری! شما به‌جای آنکه به تحریم کنندگان انتخابات بپیوندید، و نیمچه آبرویی را که هر از گاهی کسب کرده‌اید، به یکباره فرو نریزید، بطور مکرر از اطلاح‌طلبان برای شرکت در انتخابات دعوت می‌کنید. کهنه سیاستمدارانی که اکنون به این درک رسیده‌اند، برای بقای حکومتی باید حیثیت خود را فدا کنند، که سردمداران آن برای ایشان پشیزی ارزش قائل باشند

 آقای مطهری! رژیم نشان داده است که در این حکومت، شرکت مردم در انتخابات و رای آنها، اثری در سرنوشت سیاسی‌شان ندارد، و اگر هم پی گیر مطالباتشان باشند، سر از شکنجه‌گاه‌هایی همانند کهریزک، اوین، زیرزمین وزارت کشور و ده‌ها پستوی خوفناک دیگر، در خواهند آورد
آری، سعی حکومت در اپوزیسیون سازی‌های قلابی، و دوقطبی نشان دادن فضای سیاسی کشور در میان خودی‌های حکومت تاکنون راه به جایی نبرده است و نخواهد برد. هیچ جناحی دیگر قادر نیست با ساختار موجود این رژیم که ولایت مطلقه فقیه با دستانی آلوده به خون در راس آن و انبوهی دروغ و دزدی و جنایت در بدنه آن نهفته و آشکار است، با بزک کردنش، آنرا حفط کند. به یک کلام: به علی مطهری اعتمادی نیست، او دارد با مردم دو دوزه بازی می‌کند
   


Thursday, December 29, 2011

آقای بهنود عزیز! حالا پیش‌بینی شما از میزان مشارکت مردم در انتخابات چقدر است؟


آقای بهنود عزیز! امیدوارم به یاد بیاورید که در برنامه پارازیت شماره ۱۲ امسال که در ۴ تیر، از صدای آمریکا به نمایش درآمد، شما بدون هر مکث و خیلی محکم از شرکت ۶۰ درصدی مردم در اسفندماه خبر دادید، که همان زمان هم مبنای علمی حدس و پیش‌بینی شما کاملا روشن نبود حتا برای طرفداران‌تان. بعدتر نیز در گوشه و کنار و در برنامه‌ای در بی بی سی فارسی، همین عدد را با ۵ درصد اینور آنور، تکرار کردید. اما امروز که مطلب شما را در سایت بی بی سی با عنوان "انتخابات مجلس در ایران ..." خواندم، ضمن لذت بردن از نوع نگارش شما از تاریخ، به‌نظرم رسید اگر این‌بار از میزان مشارکت مردم در انتخاباتِ پیش روی، از شما سوال شود، پاسخ شما سخت متفاوت خواهد بود از پیش‌بینی شما نسبت به ۶ ماه گذشته
آیا براستی برداشت من درست است؟ آیا آنزمان که شما چنان تخمینی را اعلام می کردید، انتظار داشتید که سردمداران حکومت، بی‌شماری از کهنه سیاست‌مداران دوران حاکمیت خود را در بازی شرکت ندهد و نیز آیا پیش‌بینی می‌کردید همان کهنه سیاست‌مداران، بگونه‌ای انتخابات را تحریم کنند؟
اگر دولتمردان و حاکمان مردانگی به خرج دهند - که بعید می‌نماید - و تعداد شرکت‌کنندگان واقعی در انتخابات اسفند ماه را اعلام کنند و یا اگر سیستم نظارتی‌ای خارج از ارگان های حکومتی بتواند، اندازه بگیرد این تعداد را، به گمان من، با توجه به اینکه مردم هنوز پاسخ به این سوال که "رای من کو؟" را نیافته اند از سربند انتخابات ۸۸، این تعداد مشتمل بر جیره خواران، نظامیان و شبه‌نطامیان و بسیاری از "مجبوران" و با همان معیارهای شما، نخواهد توانست از ۲۵ درصدِ واجدین شرایط فراتر رود! البته آفتاب زیر ابر نخواهد ماند و هستند کسانی از داخل همان سیستم، که پرده از مشارکت واقعی مردم را بالازده و واقعیت را عریان کنند و نیز ترفندهای حکومت برای نمایاندن دروغین استقبال پرشور مردم، از انتخابات را برملا سازند 

Wednesday, December 28, 2011

تصمیم به بستن موقت تنگه هرمز: خالی‌بندی یا قدرت‌مندانه؟

عکس تزیینی از صفحه اول روزنامه کیهان اوایل جنگ عراق و ایران

در خبرها آمده است که نیروی دریایی جمهوری اسلامی برای زَهره چشم گرفتن از قدرت‌های بزرگ دنیا، مانوری را در خلیج فارس و در محدوده‌ی تنگه هرمز آغاز کرده‌اند و در همین حال آنرا مهرورزی به مردم و دولت‌های منطقه نامیده اند! در همین رابطه فرمانده نیروی دریایی ادعا کرده‌ است که نیروهای نظامی جمهوری اسلامی، آمادگی بستن تنگه هرمز را به صورت موقت در دست طرح‌ریزی دارند که نهایی کردن عملی آن منوط به تصمیم بزرگان نظام است. از سوی دیگر رحیمی معاون اول رییس جمهور نیز اعلام کرده است که در صورت تحریم نفت از سوی جامعه جهانی، تنگه هرمز از سوی رژیم جمهوری اسلامی بسته خواهد شد

استفاده از کلمه "بزرگان" مدتها‌ است که در لابلای ادبیات گفتاری مسولان موج می زند، اما چون همه می‌دانیم همه تصمیمات به عهده یک‌نفر است به نام علی خامنه‌ای، پس مقصود از "بزرگان" یعنی همان علی خامنه‌ای. اما چون این بارِ نخست نیست که مسولان جمهوری اسلامی، لاف می‌زنند، و کشورهای قدرتمند را تهدید می‌کنند، اما ظاهرا چون زورشان نمی‌رسد تهدیدهای خود را عملی کنند، موضوع در حد لاف باقی می‌ماند و به اجرا در نمی‌آید. زمانی که دانش‌آموز ابتدایی بودم، یادم می‌آید که بعضی از بچه‌هایی بودند که همیشه دیگران را مورد اذیت و آزار قرار می‌‌دادند، و هنگامی‌که سرانجام کار به کتک کاری کشانده می‌شد، وقتی کتک می‌خوردند، زار زار گریه و زیر مشت و لگد، فحش خواهر و مادر را نصیب کتک‌زننده می‌کردند و خلاصه با مداخله عده‌ای از بچه ها دعوا فیصله می‌یافت. اما فرد کتک خورده به عنوان بچه‌پر رو در بین همه شناخته می‌شد و هر روز آش و کاسه همین بود

جمهوری اسلامی هم مثل همان بچه‌ی دوران ابتدایی است که زیر زیرَکی اذیت می‌کند و موقع کتک خوردن که می رسد همزمان با گریه و زاری دست از فحش خواهر و مادر بر نمی‌دارد، و خلاصه داستان ادامه می‌یابد با این تفاوت که بچه کتک‌خورده بزرگ می شود و دست از اذیت و آزار بر میدارد، اما جمهوری اسلامی ۳۰ سال است که در همان برهه ۵۷ گیر کرده است! به آن بزرگان(!) توصیه می‌کنم که اگر زور و قدرت دارید، یک بار برای همیشه تهدیدتان را عملی کنید، به‌شرطی که نیایید بگویید که مثلا تنگه را موقتا برای دقایقی بستید،  ضمن اینکه ممکنست از این فرصت بهتر دیگر دست ندهد، برای اینکه همه را سر جایشان بنشانید! تو را به‌خدا عملی کنید این تهدید را و بگذارید مردم احساس کنند که حکومتی قوی و مقتدر پشت سر آنهاست: مرگ یکبار و شیون هم یکبار، تا معلوم شود که این آخرین، تهدید، خالی‌بندی از جنس قبلی‌ها نیست

برق سرنیزه‌ها را دارم می‌بینم، هرگروهی، حاکم شود به دیگری رحم نخواهد کرد


می‌دانم خیلی از شما این مطلب را نمی‌پسندید، اما واقعیت تلخی‌ را می‌خواهم بیان کنم که وجود دارد: چقدر آشکار اما به‌موقع خود را عریان کرده‌ایم در برابر دیگران. هیچ از فحاشی و دشنام و متلک و حسادت و کینه کم نگذاشته‌ایم. متاسفانه فضای "بالاترین" شده است پر از نفرت. به‌رغم اینکه خوش خط و خال می‌نماییم، از عشق و همبستگی و مهربانی، خبری نیست

با این وضعیت دشوار - که مشت نمونه‌ای می‌تواند باشد از خروار - چشمم آب نمی خورد، کشورمان به راه درست بیفتد حتا اگر قدرت از چنگ حاکمان فعلی بدر آوریم و تحویل بعدی‌ها - از هر قماشی که می‌خواهند باشند - دهیم. با این روحیه‌هایی که من یافتم، یقین دارم که اگر در دنیای واقعی در کنار یکدیگر بودیم، حتما خونِ هم نیز می‌ریختیم. سخن کوتاه : برق سرنیزه‌ها را دارم می‌بینم، هرگروهی که حاکم شود به دیگری رحم نخواهد کرد، این یک هشدار جدی‌ست، چنانچه تغییر رویه ندهیم و همدلی را عملی نکنیم، راه به‌جایی نخواهیم برد. من مرده و شما زنده، آنرا به عینه خواهید دید

Sunday, December 25, 2011

جنگ نرم، واژه‌ی من درآوردی رژیم، برای سرکوب و خفقان بیشتر مردم


جنگ نرم بهانه‌ای‌ست برای سرکوب. طبق گفته مسولان و مثال‌هایی که تاکنون در عرصه جنگ نرم ارائه نموده‌اند، این جنگ به زعم حکومت جمهوری اسلامی چیست: اعتراض، انتقاد، صف بستن برای خرید ارز و سکه، راهپیمایی، نامزد انتخابات نشدن، شرکت نکردن در انتخابات و رای ندادن، نوشتن نامه به رهبر، تشکیل اِن.جی.او برای کمک به مستمندان و سامان دادن به بچه‌های بی‌سرپرست خیابان‌ها و کارتن‌خوابها و نیز یاری رساندن به بیماران ایدزی و معتادان، وکالت متهمان سیاسی را قبول کردن، به سلک درویشان در آمدن، شرکت در مراسم کفن و دفن، برگزاری مراسم سالروز قتل‌های زنجیره‌ای، مصاحبه با رسانه‌های خارجی، آگهی دادن به تلویزیون‌های ماهواره‌ای، بدحجابی، آب‌بازی جوانان در پارک‌ها، شرکت در مراسم افطاری، گردهم‌آیی برای جشن کریسمس، مخالفت بانوان با قوانین زن‌ستیز، کش دادن مساله اختلاس‌ها توسط مطبوعات و بسیاری دیگر از این دست، بهانه‌ای شده است برای زَهره چشم گرفتن از مردم

در جنگ واقعی یا به تعبیر حکومت جنگ سخت، ابزار جنگی کاملا مشخص است: گلوله است و تانک، هواپیما است و زیردریایی، توپخانه است و سنگر، اما آنجا که خارجی‌ها به رغم تحریکات رژیم جمهوری اسلامی تن به آن نداده‌اند، و حکومت قادر نشده است با بهانه‌ی جنگ، خفقان بیشتر بوجود آورد، واژه‌ی من درآوردی جنگ نرم را ساخته و بهانه‌ای کرده است تا بیش از پیش نظامیان و امنیت‌چی‌ها را به فضای سیاسی، امنیتی، فرهنگی و اقتصادی کشور و به زندگی عادی ملت، وارد کند. این جنگ یک جنگ روانی است بر علیه ملت


Wednesday, December 21, 2011

شکنجه‌شدگان و قربانیان دوران سیاه جمهوری اسلامی، هزاران هزار برابر دوران شاه


محمدحسن قدیری ابیانه از پاچه‌خواران و مزدوران رژیم جمهوری اسلامی افاضاتی فرموده‌اند که جای شرم و ننگ فقط و فقط برای رژیم ددمنش و خونخوار جمهوری اسلامی باقی‌ می‌گذارد. او در یک مانور تبلیغاتی از شکنجه‌شدگان و اموال مصادره شدگان دوران محمد رضا شاه خواسته است که از بازماندگان شاه از جمله رضا پهلوی شکایت و درخواست غرامت کنند

با وضعیتی که طی۳۳ ساله گذشته بر مردم ما رفته است، سران رژیم جمهوری اسلامی، آنقدر روی همه جنایتکاران تاریخ بشریت را سفید کرده است، که خود شاهد بوده ام بارها و بارها کسانی از ناراضیان و آسیب‌دیدگان دوران گذشته، شادی روح محمد رضا شاه، را خواستار شده‌اند و او را به لحاظ نبود آزادی‌های سیاسیِ آن دوران بخشوده‌اند. اما دوران سیاه جمهوری اسلامی با هیچ ابزار و نیرنگی، نه در قلب‌هایمان و نه در اذهان‌مان پاک نخواهد شد. نبود آزادی‌های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی دوره حکوت ۳۳ ساله را هرگز فراموش نخواهیم کرد. دوران سیاه اعدام‌های فله ای اوایل دهه ۶۰ و سپس‌تر شکنجه و اعدام سال‌ تیره ۶۷ از یاد هیچ عدالت‌خواهی زدوده نخواهد شد. کشتار دگر‌اندیشان و قتل‌های زنجیره‌ای لکه ننگی‌ست که بر پیشانی علی خامنه‌ای نقش برجسته‌ای بصورت پینه بسته است. دوران شکنجه و محرومیت‌های اجتماعی و شهروندی دانشجویان و پیروان سایر مذاهب، همچنین ظلمی که بر زنان آزادی‌خواه و روزنامه‌نگاران و وکلای باشرف رفته است، نیز اضافه باید کرد صد‌ها هزاران انسان‌ بی‌گناهی که بدلیل ادامه نابخردانه جنگ یا کشته شدند، یا معلول و یا مفقود، و قتل و تجاوز و شکنجه معترضان بی‌گناه دوران پس از انتخابات، جای هیچ بحث و گفتگویی باقی نمی‌گذارد و علی خامنه‌ای و همدستان پلیدش برای هر کدام از آنها باید ده‌ها بار مجازات شوند. پس اگر چنین ادعایی در برابر دادخواهی رضا پهلوی - آنهم نه برای خودش که برای ملت ایران - عنوان شده است، این رزم‌خواهی محکوم به شکست حتمی جمهوری اسلامی خواهد بود و رهبر جمهوری اسلامی - که براستی قبرستان های کشور را آباد کرده است - باید شلوارش را هم بفروشد تا قادر شود تاوان این ملت ستم کشیده را بپردازد: در یک کلام، شکنجه‌شدگان، مصادره شدگان و قربانیان دوران جمهوری اسلامی، هزاران هزار برابر دوران شاه تخمین زده شده است

کشتی مُلک درانتطار کدام کشتی‌بان است تا درِ این‌ خانه‌ی قشنگ ایرانی در واشنگتن گشوده شود؟

عکس‌های همراه این چند خط، درون و بیرون سفارت ایران را در آمریکا نشان می‌دهد. سفارتخانه‌ای که پس از  تیرگی و قطع روابط سیاسی دو کشور، بدون استفاده مانده است. معماری، تزئینات و لوازم داخل سفارت بویژه قالی‌های نفیسِ آنجا، بسیار باشکوه طراحی و چیدمان شده و با نقاشی‌ها و آیینه‌کاری‌هایی که به چشم می‌خورد، حکایت ازهنر و معماری غنی ایرانی وذوق و سلیقه‌ای ویژه دارد. سوال اساسی اینست که کشتی مُلک در انتطار کدام کشتی‌بان است تا درِ این خانه‌ی ایرانی گشوده شود؟ و آیا می‌توان انتظار داشت، تغییرات چنان با سرعت شتاب گیرد که بزودی شاهد بازگشایی خانه‌ی خودمان، در واشنگتنِ ایالات متحد آمریکا باشیم؟

Monday, December 19, 2011

علی مانده است و حوضش: علی خامنه‌ای، تنهای تنها در صحنه‌ی داخلی و بین‌المللی


چنانچه روابط غرب با کره شمالی رو به عادی شدن بگذارد ایران باید انتظار قطع کمک های فنی - نظامی کره به ایران را داشته باشد، که این رخداد چندان هم دور از ذهن نیست (از رفت و آمدهای گاه و بیگاه افراد سرشناسی از دستگاه دیپلماسی مستقر در واشنگتن، به پیونگ‌یانگ، به بهانه مذاکره پیرامون مراکز هسته‌ای کره شمالی، در طی سال‌های گذشته، می‌شد چنین استنباط کرد که سردی روابط رو به گرمی دارد اما با وجود رهبر بیمار، برملا شدن حرارت آن چندان به صلاح نبود.) می‌توان به این باور رسید که یکی دیگر از حامیان رژیم جمهوری اسلامی - چه به‌دلیل بی‌ثباتی ناشی از جوانی وارث قدرت و چه به سبب نزدیکی به غرب -  از لیست تکیه‌گاه‌ها خارج خواهد شد

به باور من در طول ۳۲ سال حاکمیت حاکمان فعلی جمهوری اسلامی، هیچگاه این رژیم در جامعه بین‌المللی تا این حد تنها نبوده است. کشورهای اتحادیه اروپا و دو کشور آمریکا و کانادا در بدترین نوع رابطه با رژیم ایران بسر می برند. کشورهای ترکیه و برزیل که خیلی زود از جمع یاران بیرون جهیدند. لیبی که سرنوشتش معلوم شد. سوریه که خود تا خرخره گرفتار اوضاع رو به سقوط داخلی‌ست. کشور‌های آسیای میانه که دم دمی مزاح هستند. ونزوئلا که با توجه به دست به گریبان بودن چاوز با بیماری سرطان، چندان امیدی برای سران جمهوری اسلامی باقی نگذاشته و اما دو قدرت چین و روسیه، چنانکه تجربه تاریخی نشان داده است، در معادلات و زد و بندهای جهانی، سرانجام به اردوی غرب خواهند پیوست

در داخل کشور نیز اوضاع بهتر از این قابل ترسیم نیست و مشکلات رژیم و در راس آن علی خامنه‌ای با ملت و ریزش نیروهای "خودی" بویژه از پس از انتخابات ۸۸ کاملا روشن است

اما از این نکته نباید غافل شد که علی خامنه‌ای دارد تلاش می‌کند با بکارگیری ابزارهای تبلیغاتی در جناح مخالفانش تفرقه اندازد و تازه ترین دستاویز این اختلاف نیز می‌تواند بحث انتخابات باشد، که از یکسو دل هیچکس از جناح‌های غیراصول‌گرا با شرکت در آن راضی نیست (اعلامیه شورای هماهنگی) که طبیعی نیز به‌نظر می‌رسد چرا که  شروط آنها برای شرکت در انتخابات  پذیرفته نشد و به زبان عامیانه یکدیگر را تحویل نگرفتند، اما از سوی دیگر طرفداران خامنه‌ای بگونه‌ای امنیتی دارند بستری را فراهم می‌آورند برای اعتراف‌گیری زیرکانه طی مصاحبه‌ها - پیرامون انتخابات اسفندماه - از چهره‌های شناخته‌شده‌تر جناح اصلاحات که از قضا بنا بر مسلکی که دارند چندان سر نترسی هم ندارند در امور سیاسی، و هیچگاه نیز این ترس یا مصلحت‌اندیشی و درگیر شدن با اصول‌گرایان و بیت‌رهبری را پنهان نکرده‌اند. بهرحال در مقطع بسیار حساسی بسر می‌بریم و می‌طلبد که ضمن ارائه نقطه‌نظرات منطقی در مورد تحریم انتخابات در روند برملا کردن حیله‌گری دستگاه امنیتی رژیم، آنها را بیش از پیش افشا  و هشیاری و شکیبایی خود را نیز حفظ نماییم، که در غیر اینصورت بیشترین بهره را از تفرقه، خامنه ای و همدستانش عاید خود خواهند کرد

*** 

آنچه که از سایر موضوع‌ها شفاف‌تر می‌نماید مثلی است معروف که می‌گوید: علی مانده است و حوضش که حکایت علی خامنه‌ای‌ست که تنهای تنها مانده است در صحنه داخلی و بین المللی

Sunday, December 18, 2011

یک بستر و دو رویا: به تور افتادن پرنده مدرن جاسوسی آمریکایی



خدا کند که اشتباه نکنم و حافظه‌ام مرا درست یاری دهد به نوشتن موضوعی که می‌خواهم درباره‌اش گفتگو کنم. سالها قبل (اوایل دهه سال‌های ۶۰ هجری شمسی) در بخشی از کتاب "یک بستر و دو رویا" به نویسندگی آندره فونتن سردبیر سیاسی آنزمان لوموند فرانسه، و ترجمه استادانه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، به موضوعی برخوردم که به لحاظ کم‌تجربگی‌ام در شنیدن زد و بندهای دنیای سیاست، برایم بسیار شگفت‌آور می‌نمود. اما داستان را باید با معرفی کوتاهی از کیسینجر آغاز کرد: کیسینجر یکی از متفکرین و تصمیم سازان سیاست خارجی آمریکا، و یکی از برجسته ترین وزرای امور خارجه آمریکا (برجستگی از منظر خود سیاستمداران و مردم آمریکا) است که در زمان نیکسون همو بود که به عنوان معمار اصلی ذوب شدن یخ روابط مابین چین و آمریکا و برقراری رابطه‌ی گرم و باثبات سالیان بعدِ چین با جامعه بین المللی مشهور است. پس از شکست بزرگ اعراب از اسراییل در سال ۱۹۶۷ که به جنگ ۶ روزه معروف شد و اشغال بخش‌های مهمی از سرزمین اعراب توسط اسراییل طی همان جنگ، آندره فونتن نقل می‌کند، که کی‌سینجر در همان زمانها به اسراییلی ها گوشزد می‌کند باید در جنگ دیگری که پیش می‌آید (۱۹۷۳) بگونه‌ای تن به شکست داده و بخش‌هایی از اراضی اشغالی را به کشورهای عربی بازپس دهد و با اعمال این سیاست، حس خدشه دار شدن غرور ملی و تحقیری که در اعراب در اثر شکست ۱۹۶۷ درشان بوجود آمده از بین برود و احساس ملت عرب با حس پیروزی و اعتماد به نفس جایگزین شود تا شاید احساس تازه بتواند از درجه انتقام جویی ها بکاهد، و در طی زمان اعراب را به گرد میزی با اسراییلیان به گفتگو نشاند، تا زخم‌های تاریخی آلام یافته و به مودت بدل گردد

به گمان نگارنده‌ی این نوشتار، در صورت عدم وقوع انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ در ایران، نظراتی که کیسینجر ارائه داده بود نعل به نعل بمورد اجرا در می‌آمد، چنانچه دیدیم به رغم تحریک کردن اعراب از سوی تهرانِ پس از انقلاب - چه در زمان خمینی و چه در زمان خامنه ای - اما بسیاری از کشورهای عربی و شخصیت های مبارز که روزی حاضر نبودند، سر به تن اسراییل باشد از جمله کشور مصر، اردن و مراکش و رهبر گروه عمده فلسطینیان، یعنی یاسرعرفات، به چنین مذاکراتی تن دادند و آنچه فونتن از قول کیسینجر نقل کرده بود در کتاب "یک بستر و دو رویا" و یا تحلیل خود فونتن بود از روابط پشت پرده سیاست‌های آمریکا به مدیریت کیسینجر، تقریبا تحقق یافت

اما همه اینها گفتم که ماجرای دیگری را بگویم و قصدم به هیچ عنوان یادآوری دشمنی یا دوستی اعراب و اسراییل نبود. آنچه که ذهن مرا مشغول کرده‌ در یک‌هفته اخیر، به تور افتادن مبهم مدرن ترین هواپیمای جاسوسی و نظامی (پرندهٔ هدایت پذیر از دور) آمریکایی است، که سر از ایران درآورد، و نمایش آن توسط دستگاه تبلیغاتی رژیم و سپس عدم اجابت درخواست رییس جمهور آمریکا از سوی حاکمان ایران مبنی بر بازپس‌گیری هواپیمای مورد بحث، همه و همه سبب شد تا شوری برپا سازد و به نوعی به یک غرور ملی تبدیل گردد. اما اگر ایجاد چنین غروری از همان جنسی باشد که کیسینجر در نظر داشت و آندره فونتن، آنرا مورد تحلیل قرار داد برای جنگ میان اعراب و اسراییل، باید در انتظار تحولات دیگری نیز بود که پس از ارضا غرور ملی در پی خواهد آمد

Thursday, December 15, 2011

تحریم ، جنگ و دادخواهی یک ملت


روی سخنانم امروز با آزادیخواه زجر کشیده اکبر گنجی است، پیرامون سه موضوع: تحریم، جنگ و دادخواهی ملت
آقای اکبر گنجی

چه آنروزها که در داخل کشور با جنایتکاران دست و پنجه نرم می کردید و چه هنگامی که در زندان رژیم، آبرویی برای ستمگران باقی نگذاشتید و چه آنزمان که به خارج از کشور آمدید، و در روند افشاگری ها و روشنگری‌ها گام برداشتید و چه زمانی‌که برای جلب توجه افکار عمومی بین‌المللی نسبت به سرکوب مردم بی‌دفاع در وقایع پس از انتخابات، پاره ای از ساکنان خارج از کشور را به تحصن در برابر سازمان ملل برانگیختید و چه سرانجام اظهارات معترضانه شما پیرامون جنگ احتمالی را رسانه‌ای کردید، همه و همه برای من تحسین‌برانگیز بوده است. اما در نوشته‌ها، سخنرانی‌ها و بیانات تصویری شما، نکته ای دیده می‌شود که جای تامل و تذکر دارد. هر گاه خواسته‌اید که به "جنگ" اعتراض کنید، آن واژه را چسبانده‌اید به کلمه "تحریم" و بلافاصله هردو واژه "تحریم" و "جنگ" را وصل کرده‌اید به جمله "صدها هزار کشته". برایم اما روشن نیست که خود آگاه بوده است این عمل شما یا بگونه‌ای سهوی است. اما هر چه که بوده به مخاطب اینطور القا و وامی‌نمایاند که "تحریم و جنگ بد است و صدها هزار کشته پیامد آنها خواهد بود" و پشت‌بند آن نیز نام چند محقق و نویسنده را ذکر کرده‌اید که این حرفها نتیجه تحقیقات خودشان (خود غربی‌ها) است که به آن رسیده‌اند

جناب گنجی عزیز

متاسفانه موضع بحق ضد جنگ شما با موضوع تحریم‌ها که می‌تواند کمر رژیم "سلطانی" را - زودتر از آنی که می‌پندارید - بشکند و آزادیخواهان را به اهدافی که دارند نزدیک‌تر کند، باهم آمیخته شده و من شخصا به عنوان خواننده مطالب و بیننده ویدئو‌های شما در یوتیوب، هنوز از موضع‌گیری آشکار شما در پیوند با تحریم‌ها، بی‌اطلاع هستم، چرا که همواره آن را چسبانده‌اید به موضوع زشت جنگ و شاید این نا‌آگاهی از کُند ذهنی من بوده است

اما چون ممکنست شما نیز که امروز مخاطب من قرار گرفته‌اید، تمایل داشته باشید با سلیقه من نسبت به جنگ آشنا شوید، خیلی کوتاه عرض می‌کنم که من هم بشدت با وقوع یک جنگ خانمانسوز مخالفم، اما اگر به رغم آرزوها و تمایلاتم چنین جنگی - که زمزمه درخواست آن از لابلای حرکات و گفتار حاکمان رژیم جمهوری اسلامی بگوش می‌رسد - رخ دهد، هرگز همسو با حکومت "سلطانی" به سربازیِ نایب امام زمان یا ولی فقیه و ایادی و همدستان او تن نخواهم داد. در هنگامه‌ی آن جنگ تا پای جان برای برای برچیدن خودکامه و خودکامگی تلاش خواهم کرد، تا شاید قادر شوم میهنم را برای نسل‌های بعدی، از وجود شیاطینِ خرافه‌پست، دزد، بیرحم و شکنجه‌گر، زن ستیز، نابخرد و نادان، ضد علم و ضد آزادی و مخالف شادی مردمان، که در سی سال گذشته، ما را صدها سال به عقب رانده‌اند، پاک نگهدارم. تک تک مواردی را که برای شما در پایان این عریضه برشمردم، هر کدام می‌تواند بند‌های دادخواست ملتی باشد - از جمله شما - برای دادخواهی و به محاکمه کشیدن جنایتکارانی که خون مردمانشان را بر زمینِ ایران زمین، فروریختند 

با آرزوی تندرستی برای شما
 

Tuesday, December 13, 2011

آقایان اصلاح‌طلب: تحریم انتخابات، آری یا نه؟



در حالی که علی خامنه‌ای، رهبر ایران در آخرین روز ثبت نام از داوطلبان انتخابات مجلس، از ناآرامی‌های بعد از انتخابات ریاست جمهوری به عنوان "بیماری" یاد کرده، مصطفی تاج زاده مسئولیت برگزاری انتخابات "فرمایشی" را متوجه "شخص رهبر" دانسته است (به نقل از بی بی سی). از سوی دیگر همانگونه که در تصویر بالا ملاحظه می‌کنید، علی محمد غریبانی رئیس دوره‌ای شورای هماهنگی جبهه اصلاحات در گفت‌وگو با خبرنگار سیاسی خبرگزاری فارس،اعلام کرده است که هیچ اصلا‌ح‌طلبی از واژه تحریم برای انتخابات استفاده نکرده است و اصلا ما این کلمه را زشت می‌دانیم. غریبانی همچنین افزوده است: اصلاح‌طلبان کشورشان را دوست دارند و کاری که کشورشان را تضعیف کند انجام نخواهند داد لذا تحریم انتخابات مورد تائید هیچ اصلاح‌طلبی نیست

با دیدن و شنیدن مجموعه خبرهای بالا و عدم وجود نشانه‌ای از سوی هیات حاکمه مبنی بر پشیمانی از ظلم هایی که طی دوسال و نیم گذشته بر مردم و آزادیخواهان، روا داشته اند و عدم تمایل ضمنی به شرکت دادن طیف اصلاح‌طلبان در انتخابات اسفند ماه، براستی سوالات بسیاری مطرح است که باید آقایان اصلاح‌طلب، پاسخ آنها را برای روشن شدن افکار عمومی، ابراز کنند

یکم - باید از آقای غریبانی پرسید که ترس شما از بکاربردن کلمه تحریم از کجا ناشی می‌شود، و آیا شما به عنوان یک سیاست‌مدار، مگر باز هم چیزی دارید که بخواهید از دست بدهید به غیر از آزادی نیم‌بند خارج از زندان؟ مگر خون شما از امثال تاج زاده رنگین‌تر است؟
دوم - آیا در جایی که در پی انتخابات سال ۸۸ جوانان ما خونها دادند و شکنجه‌ها شدند و هم اینک هنوز رهبران جنبش در حبس بسر می‌برند و شرایط اصلاح‌طلبان برای شرکت در انتخابات مورد تمسخر حاکمان قرار گرفته، آیا چنین اظهاراتی از سوی رییس شورای جبهه اصلاحات، همدم شدن با دشمنان ملت نیست؟
سوم - آیا در حالی که حکومت در برانگیختن مردم در شرکت در انتخابات هرگز موفق نبود است، چرا عده‌ای خاکسارانه و چاپلوسانه در پی چسباندن خود به حاکمان هستند و مردم را از تحریم انتخابات منع می‌کنند، و به چه بهایی؟
چهارم - اگر تحریم انتخابات مورد تایید اصلاح‌طلبان نیست پس کدام موضع‌گیری شما آقایان نسبت به ظلمی که طی این دوسال و نیم بر مردم و آزادیخواهان رفته است، می‌توان ما را به این نتیجه رساند که شما همسو و در جبهه‌ی مردم هستید؟

***

آقایان اصلاح‌طلب: تحریم انتخابات آری یا نه؟ لطفا با مردم رو راست و شفاف باشید! مرگ یکبار و شیون هم یکبار

مرد مازندرانی آیا کفش‌هایش را نمی‌خواسته یا احمدی‌نژاد را؟

گمان می‌کنم پاییز سال ۱۳۸۷ بود که جرج بوش رییس جمهور پیشین آمریکا، مورد پرتاب کفشی از سوی یک خبرنگار عراقی قرار گرفت که ماجرای آن نهایتا برای آن خبرنگار جسور که کشورش را مورد اشغال جرج‌بوش می‌دانست، معروفیتی بدنبال داشت. اما دیروز یکی از هموطنان عاصی از دروغ‌های احمدی‌نژاد در ساری کفش‌های خود را بسویرییس جمهور که در حال سخنرانی بود پرتاب کرد و در همانزمان مورد هجوم و ضرب و شتم همراهان احمدی نژاد و نیروهای امنیتی قرار گرفت. این کارگر اخراجی خشمگین را که بیش از یکسال است حقوق‌های عقب افتاده‌اش را از کارخانجات نساجی دریافت نکرده، دستگیر کردند و بردند و خدا عالم است که چه بلایی بر سرش بیاورند. (پرتاب کفش بسوی اعضای دولت احمدی‌نژاد قبلا هم اتفاق افتاده است) از سه منظر به پرتاب کفش بسوی رییس جمهور که اعتراضی نمادین محسوب می‌شود، می‌توان نگریست


یکم - روزی که مقامات رسمی و رسانه های حکومتی پرتاب لنگه کفش را بسوی جرج بوش آمریکایی، مورد پشتیبانی قرار دادند و خبرش تیتر اول روزنامه‌ها شد، تصور نمی‌کردند که همین عمل توسط یک شهروند ایرانی و در همین ایران خودمان و با رییس جمهور منتخب و محبوب که بیش از بیست و چند میلیون رای آورده و مورد وثوق و تایید رهبر نظام است، به انجام برسد، وگرنه این نوع اعتراض‌ها را به شهروندان آموزش نمی دادند

دوم - برداشت دوم اینست که کارنامه سفرهای استانی رییس جمهور برای حل مشکلات مردم محروم که با هزینه‌های گزافی صورت پذیرفته است، پُر است از نمرات منفی. چنانچه می‌بینیم نه تنها مشکلات حل نشده که مردم در بدترین شرایط روز را به شب و شب را به روز می‌رسانند و در فقر و محرومیت بسر می‌برند و عرصه زندگی برای‌شان تنگ شده است

سوم - می‌شود چنین استنباط کرد که مردم جانشان ‌آنقدر به لبشان رسیده است، و شرایط کشور را آنقدر ناامیدکننده می پندارند که حاضرند جان خود برکف گذارند و چنین رفتاری از خود بروز دهند، (بگذریم که ممکنست برای تبلیغ دروغین و نشان دادن مهربانی و عطوفت دولت و رژیم، آن مرد را بزودی آزاد کنند و خبرش را نیز در بوق و کرنا نمایند) و می‌توان بر این باور استوارتر شد که ملت از این حکومت بریده‌ است و اگر دستش به خود خامنه‌ای نیز برسد، از این بدتر با او خواهد کرد

***
دوستی به مزاح می گفت: مطمئن نیست که این مرد عزیز شهرستانی کفش‌های خود را نمی‌خواسته، یا احمدی‌نژاد را؟


Saturday, December 10, 2011

پوتین، قصد دارد جام زهر را همراه با خامنه‌ای بنوشد


دنیای شگفت‌آوری است براستی. یاران خارجی خامنه‌ای که تکیه‌گاه‌های او محسوب می‌شدند، یکی یکی دارند به سرنوشتی دچار می‌شوند که روزی خامنه‌ای دچار آن شده بود و با نقشه و طرح‌های همین آقای پوتین، سقوط رژیم حاکم بر ایران را به تعویق انداخت

 ملت روسیه نیز به عنوان اعتراض به نتیجه انتخابات، بزرگترین تظاهرات بر علیه رهبران متقلب روسیه را دارد شکل می‌دهد. اگر اوضاع بر همین منوال پیش برود، باید شاهد دگرگونی بی سابقه‌ی دیگری در منطقه باشیم. این دگرگونی بی شک اثرات برجسته‌ای در معادلات سیاسی خاورمیانه خواهد گذاشت‌

مهمترین پیامد و اثری که می‌توان از تغییرات سیاسی در روسیه یا عقب‌نشینی دار و دسته پوتین در برابر ملتش انتظار داشت، ضعیف شدن مواضع کسانی است که در صحنه بین‌المللی در برابر تنبیه خودکامگان از جمله بشار اسد و خامنه‌ای مقاومت می‌کردند و این امر کمک خواهد کرد به خالی‌تر شدن زودهنگام اطراف حکومت ایران از یارانی که در سرکوب ملت ایران پس از انتخابات نسخه ها تجویز کردند و رژیم ایران را در تعدی به مردمش یاری‌ها رساندند

بنظر می رسد لالایی هایی که پوتین در گوش خامنه ای زمزمه کرد و عین همان ها را خامنه ای برای اسد خواند، دیگر تاثیر نداشته باشد و دست آخر ملت است که حرف آخر را خواهد زد:  پوتین که سالهاست در راس قدرت در روسیه جا خوش کرده است، و در سیاست‌گزاری های بین‌المللی، موش و گربه بازی را از سایر بازی‌ها بیشتر خوش دارد، به گمان من، قصد دارد جام زهر را همراه با خامنه‌ای بنوشد

Friday, December 9, 2011

چه کسانی می‌خواهند از شر عباس پالیزدار خلاص شوند؟

خیلی روشن است کسانی می‌خواهند از شر عباس پالیزدار خلاص شوند که پالیزدار در مورد کثافتکاری‌های آنها چندین بار افشاگری کرده است. او در پی افشاگیری توسط عوامل مافیای قدرت در ایران دستگیر و شکنجه و در دوران محکومیتش چند بار به دلایل مختلف راهی بیمارستان شد. آخرین بار هنگامی که در سی سی یو بسر می‌برد مورد حمله و سو قصد قرار گرفت که خبر‌های آن رسانه‌ای شد

چه کسانی می‌خواهند از شر عباس پالیزدار خلاص شوند؟

با بازخوانی افشاگیری‌های پالیزدار افراد زیر مضنون‌های اصلی در ترور نافرجام وی می باشند

یکم: آیت‌الله یزدی عضو هیات رییسه مجلس خبرگان و دبیر جدید جامعه روحانیت حوزه علمیه قم که طی سالها تصدی در صندلی قدرت، میلیاردها ثروت این ملت را به جیب زده است. او در حال حاضر کارخانه لاستیک دنا را به تصرف خود درآورده است
دوم: آیت‌الله واعظ طبسی نایب التولیت آستان قدس رضوی صاحب معادن ارزشمند استان خراسان
سوم: آیت‌الله مکارم شیرازی سلطان شکر ایران
چهارم: آیت الله امامی کاشانی، صاحب بهترین معادن بزرگ کشور
پنجم: اعضای بنیاد نهج البلاغه مشتمل بر علی اکبر ناطق نوری، رفیق دوست، عسگر اولادی، حسین دین پرور و معزی که در رانت‌خواری شهره عام و خاص هستند
ششم: کسانی که دستان‌شان در قاچاق سیگار و کالاهای دیگر از مبادی ورودی غیر قانونی ملموس و آشکار است و از این بابت ثروت هنگفتی به جیب زده‌اند
هفتم: بنیاد «همگرایی اندیشه» متعلق به حجت الاسلام فلاحیان وزیر اسبق اطلاعات و ایت‌الله علم الهدی امام جمعه بیسواد مشهد است
هشتم: دست‌اندرکاران سقوط عمدی هواپیمای فرمانده نیروی زمینی سپاه سرلشکر پاسدار کاظمی، سقوط هواپیمای رحمان دادمان وزیر راه و ترابری ریاست جمهوری خاتمی و کشته شدن کریمی‌راد وزیر دادگستری در تصادف که در همان زمان‌ها شایع بود این تصادف مشکوک بوده است

 پالیزدار در نخستین افشاگری‌هایش، از هاشمی و خانواده او نیز نام برد که بعدتر این دسته از افشاگری‌ها را اعترافات تحت فشار نامید

جالب اینست که وجه مشترک همه آنها شریک بودن‌شان در تمام اعمال و رفتار و عملکرد علی خامنه‌ای بوده‌اند و هستند و به همین لحاظ است که در پاچه‌خاری رهبرشان، هیچ چیز کم نگذاشته‌اند. آنها در روند تداوم قدرتشان از هیچ قتل و جنایتی فرو نخواهند گذاشت و طبیعی است زور احدی به آنها که بخشی از مافیای قدرت در ایران را تشکیل می‌دهند، نمی‌رسد. اما به یقین بزودی ملت ثروت خود را از آنها باز خواهد ستاند و آنها را به سزای اعمالشان خواهد رساند 

Thursday, December 8, 2011

به بهانه نفله شدن بچه در مراسم عاشورا: بيچاره چه می کُشی خودت را ... ديگر نشود حسين زنده


بچه‌ای قربانی خرافات پدر و مادر و جامعه خرافات زده ای شد، که سالهاست برای بقای صندلی قدرت، دارد این دسته از خرافات - چه از طریق سریال‌های تله‌ویزیونی، چه رسانه‌های نوشتاری، چه کلاس‌های درس و... - توسط حاکمان رژیم جمهوری اسلامی، در کشور ترویج می‌شود. بچه‌ی در قُنداق، هنگامی که دست بدست می‌گشت تا مورد تبرک و طواف منبر مداح قرار گیرد، با پنکه‌ای سقفی در مسجدی در بندرعباس، و در مراسم عاشورای سال ۱۳۹۰ برخورد کرد، و پس از پرتاب شدن در میان جمعیت باید منتظر خبرهای بدی باشیم از سرنوشتش. چه خوب گفته است ایرج میرزا این شعر را: باهم می خوانیم سه بیت نخست را


بيچاره چه می کُشی خودت را
ديگر نشود حسين زنده

کشتند و گذشت و رفت و شد خاک
خاکش علف و علف چرنده

من هم گويم يزيد بد کرد
لعنت به يزيد بد کننده


Tuesday, December 6, 2011

رضا پهلوی، بیشتر یک آزادیخواه است تا سلطنت‌طلب


با نگاهی به اعلامیه‌های اخیر رضا پهلوی، که چند مورد از آنها را در زیر می‌آورم، من به‌عنوان یک جمهوریخواه، دارم یواش یواش به این باور می‌رسم که: رضا پهلوی بیشتر یک آزادیخواه است تا سلطنت‌طلب

به مناسبت ۱۶ آذر چنین می‌گوید: ... برای آزادی ایران با هم به پا خیزیم و در کنار هم سد سکوت را بشکنیم. یقین دارم که مبارزات آزادیخواهانه مردم کشورمان در راه دستیابی به حقوق بشر، آزادی، دموکراسی و نظامی مبتنی بر جدایی دین از حکومت، به ثمر خواهد نشست


به مناسبت روز زن چنین می‌گوید: ... مبارزات دلیرانه شیوا نظرآهاری، نسرین ستوده، بهاره هدایت، ژیلا بنی یعقوب، هنگامه شهیدی، زنده یاد هاله سحابی، مهدیه گلرو، شهلا لاهیجی، محبوبه کرمی، نرگس محمدی، فرشته شیرازی، سیمین بهبهانی، تهمینه میلانی، رخشان بنی اعتماد و دیگر شیرزنان سرزمینمان، برای احقاق حقوق اولیه تمامی شهروندان ایران، می بایست چراغ راه مبارزه ما باشد


در آستانه تهدیدات نظامی، در اطلاعیه‌ای با عنوان «اقدام ملی برای اجتناب از حمله نظامی به کشورمان» چنین می‌گوید: ...تمام تلاش خود را بکار خواهم بست تا خواست صلح جویانه مردم کشورم را به گوش جامعه جهانی برسانم و خطاب به آنان تاکید نمایم که سرنوشت ایران نه با دخالت نظامی خارجی بلکه تنها باید توسط مردم ایران و با حمایت جامعه بین المللی تعیین شود


در اطلاعیه ای برای آزادی زندانیان عقیدتی و سیاسی چنین می‌گوید: ...در این شرایط حساس، با توجه به فشارهای جسمی و روحی که بر زندانیان سیاسی-عقیدتی وارد می شود، وظیفه همه کنشگران و فعالین سیاسی و مدنی، وکلای دادگستری، مدافعین حقوق بشر، فعالین حقوق زنان، روزنامه نگاران، روحانیون مستقل، زندانبانان، نیروهای مسلح و یکایک شهروندان ایرانی است تا دست در دست یکدیگر گذاشته و با آغاز یکسری اقدامات ملی و بین المللی، حکومت ایران را وادار به آزادی بدون قید و شرط زندانیان سیاسی-عقیدتی نماید

Monday, December 5, 2011

بحران ناشی از اختلاس و انفجار، پنهان در پشت حمله به سفارتخانه



هیچ توجه کرده‌اید که بحرانی که حکومت در پیوند با موضوعاتی همچون اختلاس ۳ هزار میلیاردی و دستگیری قریب الوقوع دوتن از یاران کله گنده‌ی حکومت یعنی علاالدین بروجردی و علینقی (محمد) جهرمی، در همین ارتباط از یکسو و دو انفجار حیثیتی و بسیار وحشتناک در ملارد و اصفهان دست بگریبان بود، اخبارشان در پشت خبرهای مربوط به حمله و اشغال چند ساعته سفارتخانه بریتانیا، پنهان شد و توجه افکار عمومی داخلی از آنها ـ که بسیار پر اهمیت می نمود ـ معطوف شد به سمت و سوی دیگری. این را اشاره کردم که یادآوری کنم همه ما این رسالت بردوشمان است که نکته‌ای مهم از قلم‌مان نیفتد، بویژه آنجا که نکته‌ها حیاتی و اساسی  و سرنوشت‌ساز می‌باشند، و می‌تواند پرده از بی کفایتی‌ها بردارد و منجر به دستگیری عاملان خیانت به ملت باشد! ضمن اینکه باید حواسمان باشد ۱۶ آذر را هم داریم پیش روی‌مان 

Sunday, December 4, 2011

تعطیلی یک‌هفته‌ای مملکت، نشانه‌ی ترس حکومت از جوانان در ۱۶ آذر

عاشورا باشد یا ضربت خوردن، سالروز فوت خمینی باشد یا تولد پیغمبر: فرق نمی‌کند هر وقت هوا پس است حکومت با تعطیلی اجباری، توفیق اجباری‌ای بوجود می‌آورد تا مردم را راهی مسافرت کند. رژیم اطلاع دارد که عده‌ای بدنبال فرصت هستند، برنامه سفر را - چه زمستان باشد و چه تابستان - یک جوری فراهم می‌کنند و به شمال و یا سایر نقاط دیگر بروند. اما امسال همه چیز رنگ و بوی دیگری می‌دهد. رژیم سر در گم در مسائل و مشکلات، آشی روی دستش مانده که خود پخته است با یک وجب روغن فرد اعلا در رویش. هیچگاه رژیم از منظر بین‌المللی تا این حد در مخمصه نیفتاده بوده و هیچگاه  از زاویه مسائل داخلی تا این حد منفور نبوده است. از سوی دیگر بحث انتخابات نیز کاملا لوث است و تاکنون رژیم در دو قطبی کردن فضای سیاسی کشور موفقیتی نداشته است. حتا زمانی که جریان اشغال سفارتخانه انگلستان پیش آمد، رژیم سعی کرد با پخش شایعه و پچ و پچ، چنین بنمایاند که بعضی از جناح های داخلی راضی به این امر نبوده‌اند، و خلاصه اینکه ما دو جناح اصولگرا اختلافات عمیقی داریم و مردم می توانند به طرفداری از یکی، و تو دهانی زدن به طرف مقابل، بیایند در انتخابات شرکت کنند، اما غافل از اینکه حنای آقایان پیش مردم رنگ باخته است

این ۱۶ آذر اما به رغم اینکه در درون تعطیلی اجباری مملکت فرو رفته است اما می‌تواند با توجه به اینکه تمامی شرایط داخلی فراهم است به یک گوشمالی دیگری برای دیکتاتور و همدستانش تبدیل شود. از دیگر سو مشاهده می‌کنیم اوپوزیسیون خارج از کشور نیز طی انتشار اطلاعیه‌هایی، دانشجویان را به مبارزه بیش از پیش با رژیم فراخوانده‌اند. دانشجویان همواره پرچمدار مبارزه با خودکامه و خودکامگی بوده‌اند و مردم ایران، آنها را پیش‌گام مبارزات خود با استبداد قلمداد کرده‌اند. تعطیلی یکهفته‌ای کشور نشانه ترس و زبونی حکومت است از دانشجو در روز دانشجو: روز ۱۶ آذر بر همه مردم ایران بویژه دانشجویان مبارز راه آزادی مبارک باد

Wednesday, November 30, 2011

رژیم جمهوری اسلامی، سرگردان در کوچه بن بست غرب


بالاخره آنچه که تندرو ها بدنبالش بودند، دارد اتفاق می افتد. پنجه و پیکر شوم جنگ بر سر ایران و ملت عزیزمان سایه افکنده است و هر آن، باید منتظر رخداد فاجعه‌بار - اما با روندی که پیش آمده نه غیر منتظره - باشیم. سفارتخانه‌های اروپایی در تهران دارند یکی بعد از دیگری فعالیت خود را معلق می‌گذارند و با حادثه‌ای که دیروز در سفارتخانه بریتانیا در تهران بوجود آمد دولت‌های غربی در افکار عمومی جامعه بین‌الملل، چهره‌ای مظلومانه و مورد تجاوز قرار گرفته از خود نشان می‌دهند و از جمهوری اسلامی نیز چهره‌ای جنگ‌طلب و متجاوز به حقوق بین المللی، به دنیا می‌نمایانند

بی‌خردی‌های سران رژیم و رویکرد لجوجانه‌ی آنها در حل مشکلات ملت و منطقه و مسائل مرتبط جهانی، همواره سبب شده است که حل معضلات، موکول شود به پرداخت هزینه‌های هنگفت‌تر اما از جیب ملت ایران و این‌بار نیز بحران به سمتی می‌رود که اگرچه طوفان آن رژیم را ساقط خواهد کرد، اما اثر بدون چون و چرایی نیز بر روند زندگی ملت ایران خواهد گذاشت

بسیاری از آزادیخواهان و نیز ملت ایران، خواهان جنگ نیستند اما این بار نانی که رژیم جمهوری اسلامی خود پخته و خود در دامان ملت گذاشته است، احتمال بروز جنگ را دو چندان کرده است. حرکت های سردمداران رژیم در صفحه شطرنج جهانی، بگونه‌ای دارد انجام می‌شود که ایران را دارند به سمت مقصدی بدون بازگشت، می‌کشانند. رژیم در حال حاضر در این بازی آچمز شده است و این انتظار می‌رود که با یکی دو حرکت دیگر، مات شود. از دیدگاه دیگر توپ در حال حاضر در زمین رژیم‌ است و غربی‌ها با زرنگی‌های ناشی از تجربیات سالیان، آنرا به زمین ایران انداخته‌اند. رژیم در حال حاضر وارد کوچه بن بست غرب شده است و حاکمان برای تهییج افکار عمومی  - که فقط مصرف داخلی خواهد داشت - رجزخوانی را آغاز خواهند کرد، اما بزودی معلوم می‌شود که در پشت پرده‌ها و درهای بسته چه خواهد گذشت و باید دید آیا پیامد گفتگوهای پنهانی آیا حاکمان را قادر خواهند کرد از این کوچه خارج شوند یا خیر و با چه هزینه‌ای؟

***

 راه دیگر کمتر هزینه کردن این تغییر، روشن کردن دوباره موتور‌های جنبش ملت توسط خود ملت است که اگر در این شرایط - به هر شکل ممکن - به حرکت در‌آید، پیروزی کم هزینه‌تر از آنِ ملت خواهد بود. به باور من رژیم در حال احتضار است و خیلی زود رفتنی‌ست و ملت اگر چه ممکنست که سختی‌های بسیاری را در این شرایط متحمل شوند، اما پایان این دشواری‌ها را در خیابان‌ها به پایکوبی خواهند گذراند

Tuesday, November 29, 2011

حمله به سفارت انگلیس: رژیم یک قدم دیگر به سقوط نزدیکتر شد


خبرها حاکی است که عده‌ای به عنوان اعتراض به سیاست‌های انگلیس، به داخل سفارت بریتانیا در تهران حمله کردند و ضمن دستیابی به اسناد سفارت، گوشه‌هایی از سفارت را به آتش کشیدند. آنچه که کاملا واضح است با توجه به بافت و ساختار حکومت جمهوری اسلامی و تجربیات سالیان از چنین رخداد‌هایی به گمان من این واقعه بدون چراغ سبز علی خامنه‌ای امکان پذیر نبوده است، همچنانکه حمله به سفارت آمریکا در سال ۱۳۵۸ نیز بدون موافقت خمینی قابلیت اجرا نداشت. باید منتظر بود و واکنش خامنه‌ای و احمدی‌نژاد را به عنوان نمایندگان دو طرز فکر متقابل یکدیگر، پیرامون این حادثه را مورد تامل و بررسی قرار داد


سه حالت قابل گمانه‌زنی است: اول - اینکه این عمل بدستور و موافقت خامنه‌ای صورت گرفته است که نشان از جنگ‌افروزی او برای مقابله با مشکلات داخلی و بین‌المللی دارد و با این تصور که مسیر و شتاب سقوط نظام با چنین شیوه‌هایی می تواند تغییر یابد، دست به چنین اعمالی زده شده ‌است، در این حالت اگر دولت احمدی نژاد در جریان نبوده باشد و با این عمل نیز موافق نباشد که موضع‌گیری دستگاه امور خارجه (وزارت امور خارجه رژیم طی اطلاعیه‌ای از موضوع اظهار تاسف کرده) گویای آن است، می توان منتظر استعفای دولت بود به عنوان اعتراض به چنین حرکتی. دوم - اینکه این امر توسط عوامل احمدی نژاد صورت گرفته تا بحران ‌های ناشی از کفایت و قابلیت دولت را در فضای تندروانه پنهان نماید که در این صورت چنانچه بدون اطلاع خامنه‌ای این امر به انجام رسیده باشد باید منتظر برکناری دولت باشیم. سوم  - عده‌ای عوامل خودسر(!) و خارج از کنترل دولت و بیت رهبری دست به چنین عملی زده باشند که اگر همسویی با چنین عملی از سوی دستگاه رهبری و قوه اجرایی کشور وجود نداشته باشد در این صورت اول باید منتظر دستگیری و مجازات عاملان بود - که ممکنست در این رهگذر مصلحی وزیر اطلاعات بیاید بگوید که دست اجنبی و دولت های بیگانه در این کار بوده است (بدون شوخی) - و دوم باید در انتظار اظهار تاسف و معذرت‌خواهی هم دولت و هم دفتر رهبری جمهوری اسلامی باشیم

***
به باور من اتفاقی که افتاده به دستور هر کسی یا زیر سر هر عاملی که بوده باشد، رژیم جمهوری اسلامی را در اذهان و افکار دنیا یک جنگ‌طلب می‌نمایاند و این رژیم را یک قدم دیگر به سقوط نزدیکتر کرده است 

Monday, November 28, 2011

آبگرمکن هم آبگرمکن های سابق


استانداری اصفهان می گوید که صدایی نشنیده است هنوز، اما مخلصانه این را هم می گوید که اگر صدایی هم بگوش کسانی رسیده باشد از ترکیدن آبگرمکن است. لابد آبگرمکن های رژیم هم عین موشک‌هایش موقعی که می‌خواهد بکار بیفتد، منفجر می‌شود. این آبگرمکن‌ها هم حتما توسط بیگانگان دست‌کاری می‌شود تا ترکانده ‌شود. اما طوری می‌ترکد که صدایش را فقط مردم می‌شنوند و مسولین که لابد آنقدر سرشان گرم و مشغول کار بوده است که چیزی نمی‌شنوند. شاید هم از آنجا که سالهاست مسولان پنبه در گوش کرده‌اند که صدای ضجه‌های مردم بیچاره را نشنوند، صدای ترکیده شدن چیزی را نمی‌شنوند. احتمال دیگر اینست که خود را به نشنیدن می زنند، تا ببینند مقامات مرکز چه سناریویی برای ترکیده شدن و صدای انفجار در دست طراحی و اعلام دارند، چرا که بیچاره‌ها ممکنست حرف نامربوطی بزنند و سر از اوین در‌آورند

بهر حال صدای انفجار در اصفهان بسیار مهیب بوده و مردم را نگران و وحشت زده کرده است اما هر چه که ترکیده است لازم است خبر رسانی شود که چون ماه در زیر ابر نمی ماند و رسانه‌های خارجی آن را بزودی کشف خواهند کرد بهتر است مسولان رژیم هرچه زودتر، مراتب را به اطلاع مردم برسانند. از سوی دیگر لطفا یکی دیگر از روزنامه‌نگاران محترم داوطلب شود و با رسانه‌های خارجی در این زمینه گفتگو کند و سپس آماده شود تا به زندان عزیمت  نماید: نتیجه اخلاقی اینکه آبگرمکن هم آبگرمکن های سابق! آذرک

تبعات بی‌بصیرتی رژیم: بیچارگی مردم و رهسپاری حکومتیان با گذرنامه و قیافه جعلی به خارج


جمهوری اسلامی طی ۳۳ گذشته بویژه از زمان به روی کارآمدن علی خامنه‌ای به عنوان رهبر، همواره با بی‌تدبیری، برآن بوده است که به جای حل مشکلات و مسائل حاد خود اعم از داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی، صورت مساله را پاک کرده و خود را به منجلاب و ورطه انزوای بیشتر بکشاند. یکی از دلائل مهم این امر را می‌توان در نداشتن تحلیل درست از راه‌هایی که برمی‌گزینند و عدم توانایی در چانه‌زنی با طرف‌های درگیر خود جستجو کرد

سیاست و مدیریت را هنر «تحقق ممکنات» نامیده‌اند و سردمداران جمهوری اسلامی همواره نشان داده اند که از این هنر بی بهره بوده‌اند. مثال‌های بسیاری را می توان برای این بی‌هنری ذکر کرد که مهمترین آنها بی بصیرتی حاکمان در بوجود آوردن رویدادهای پس از انتخابات، و به بن بست کشاندن فضای سیاسی کشور و نیز افتادن در دایره باطل دستگیری‌ آزادیخواهان و وکلای آنها و عدم رعایت مشکلات شهروندی از منظر حقوق بشری (مسائل داخلی)، تهدید مستمر اسراییل و نابود کردن آن از صحنه روزگار وعدم بینایی کافی در تحلیل مسائل سوریه و جانبداری افراطی از اسد در کشتار مردمش (مسائل منطقه‌ای) و عدم توانایی در حل و فصل مسایل هسته‌ای و خود را رها کردن در آغوش دو قدرت غیر قابل اعتماد جهانی مثل روسیه و چین (مسائل بین الملی) را می‌توان برشمرد. مواردی که ذکر شد یا نشان از عدم گرایش به عقل جمعی دارد و یا ترس و رودربایستی و پیروی عقل جمعی از بی‌خردی فردی برای ارائه تحلیل روشنگرانه و واقع‌بینانه از مشکلات کشور دارد که در هردو صورت، می‌توان به این یقین رسید که یک دیکتاتوری خالص در تصمیم سازی‌ها نقش موثر دارد

قانونی که دیروز مجلس شورای اسلامی به تصویب رساند و شورای نگهبان آنرا تایید کرد، که به موجب آن سطح روابط دیپلماتیک با انگلستان به حد کاردار کاهش یابد، گویای ادامه همان سیاست‌های بیست و چند ساله‌ی لجبازی دربرابر جامعه بین المللی است و هیچ تدبیری در آن نهفته نیست. بی‌شک این نوع برخوردها که را‌ه‌های بدون بازگشت، پیش روی حاکمان قرار می‌دهد (مثال ساده آن مشکلات حاکمیت در مواجهه با رویداد‌های پس از انتخابات است) دارای تبعات منفی خواهد بود و اگراین پیامدها اگر چه برای قشر حاکمان اهمیت نداشته باشد، اما از منظر ملت  می‌تواند گریبان ملت را بگیرد و روز بروز اثرات دردناک آن بر جامعه هویدا شود. تبعاتی که بیکاری و تنگدستی و گرانی از نمود‌های اولیه آن است و از منظر کلان، باعث می‌شود راه‌حل‌های تعاملی و بستر سازی برای مذاکرات با جامعه بین المللی کمرنگ گشته و یا از بین برود. به باور من در این میان جمهوری اسلامی است که قدرت چانه‌زنی خود را به لحاظ در مضیقه قرار گرفتن روزافزون، از دست می‌دهد و ناگزیر است برای بازگشت به نقطه صفر، امتیازو هزینه‌هایی از جیب و ثروت ملت بپردازد که قبل‌تر هیچ ذهنیتی از آنها نداشته و یا اگر داشته است، به پندارش خطور نمی‌کرده که کار بدینجا کشیده شود

***

به قول زنده یاد احمد شاملو «روزگار غریبی است نازنین». سرنوشت ما ملت به سرنوشت کسانی گره خورده است که برای نگهداشت صندلی قدرت‌شان حاضرند به جنگی فرسایشی از نوع اقتصادی یا جنگی برق‌آسا اما خانمان سوز از نوع نظامی تن دهند، که بازنده نهایی آن مردم و کسانی هستند که قرار است گلوله دم توپ آقایان شوند، چرا که بیشماری از آقایان و آقازادگان‌شان، خانواده خود را پیشتر، به مکانی امن با حساب‌های بانکی پُر و پیمان انتقال داده‌اند و خود نیز مترصد آنند تا در صورت لزوم، با گذرنامه‌ و قیافه‌ای جعلی بسرعت به آنها بپیوندند! آذرک 

Sunday, November 27, 2011

چگونه است که عده‌ای اجازه خروج از کشور را ندارند اما بعضی از مخالفان آزادانه خارج می‌شوند؟


امروز در خبرها خواندم که به ابوالفضل طبرزدی - برادرزاده حشمت‌الله طبرزدی - برای گذراندن آزمون کارشناسی ارشد، اجازه خروج از کشور نداده‌اند، اما مثلا اکبر گنجی که از مخالفان سرسخت رژیم است، و اعتصاب غذایش در زندان حیثیت رژیم را به سخره گرفت، می‌تواند از کشور خارج شود. بهمن فرمان‌آرا که به قصد شرکت در یک جشنواره خارجی در فرودگاه او را ممنوع الخروج اعلام می‌کنند و از سفر باز می‌ماند مثل فاطمه معتمدآریا که همین بلا قبل‌تر بر سرش آمده بود، و نیز منصوره بهکیش یکی از حامیان مادران عزادار وقایع پس از انتخابات ۸۸ ریاست جمهوری، مجتبی میرطهماسب مستند ساز، خواهر دکتر حبیب الله پیمان، نویسنده و نواندیش دینی و عضو ارشد شورای فعالان ملی مذهبی و ... همگی ممنوع‌الخروج هستند اما مثلا عطا‌الله مهاجرانی، از مخالفان، به آسانی از کشور خارج شده است. از سر کنجکاوی این سوال برایم مطرح می‌باشد که چگونه است چنین امر حیاتی‌ای معیارهای دوگانه دارد؟ در جایی که رژیم جمهوری اسلامی از برخورد با مساله اتمی، از معیارهای چندگانه غرب بشدت شاکی و نالان است، چرا خود با شهروندانش با معیار چندگانه و سلیقه‌ای برخورد می‌کند؟ آذرک  

Friday, November 25, 2011

نمایش خیابانی بسیج ضد شورش برای چه؟ مگر ملت قرار است به ایران حمله کند؟


در سایت‌های مختلف خبری عکس‌هایی به چاپ رسیده از نمایش خیابانی بسیج ضد شورش با صورت‌های پوشیده با ماسک مشکی، به خیال خودشان برای رعب و وحشت مردم راه افتاده‌اند. اما چرا؟ مگر قرار است مردم شورشی بپا کنند (مثلا در شانزده آذر) که رژیم می خواهد آمادگی رزمی خود را به رخ کشد؟ اگر قرار است زبانم لال از سوی کشوری به ایران حمله شود، که باید آمادگی رزمی نیروها برای دفاع از مرزها نمایش داده شود برای ترساندن دشمن نه نمایش در داخل شهرها و ترساندن ملت. نکند رژیم هم به این نتیجه رسیده است که دشمن اصلی‌اش مردم ایران است که هراسان شده است؟ این دسته از نمایش‌ها بدون شک گویای ترس و زبونی رژیم است از واقعه‌ای که لابد حدس می‌زنند قرار است اتفاق بیفتد. به گمان من حتما خبرهایی رسیده است از شرکا چینی و روسی که این‌چنین کک افتاده توی تنبان حاکمان رژیم جمهوری اسلامی! چرا مثلا در فرانسه یا در آلمان یا در آمریکا نیروهای ضد شورش بدون هیچ دلیلی در خیابان ظاهر نمی‌شوند؟ اگر رژیم به این نتیجه رسیده باشد که دشمن اصلی‌اش ملت است، پس این را هم باید بداند که اینگونه نمایش قدرت، فقط ممکن است و تاکید می‌کنم فقط ممکن است که مرگ رژیم را به عقب اندازد. سرعت رخدادهای منطقه از جمله تسلیم دیکتاتور یمنی و به شمارش افتادن نفس‌های بشار اسد، نشانه‌های جالب و خوبی نیست برای علی خامنه‌ای و همدستانش و به یقین آقایان دارند خود را آماده می‌کنند تا سرنگونی‌شان را به تعویق اندازند! اما آیا قادرند؟ آذرک

Thursday, November 24, 2011

تا پایان عمر جمهوری اسلامی، تنور انتخابات در ایران هرگز داغ نمی‌شود


تدابیر ویژه برای دوقطبی کردن فضای سیاسی کشور همچنان ادامه دارد. رژیم قصد دارد بدون نیروهای‌ سیاسی طرد شده از سوی دستگاه‌های امنیتی و بیت رهبری و حتا بدون حضور بخش اصلاح‌طلبان متمایل به مسامحه با حکومت، همچنان بر تنور انتخابات بدمد. آنها دارند خودی‌های حکومت را به بد و بدتر تقسیم می‌کنند و به شدت و همه روزه با بهانه های مختلف نمایش‌های وسوسه‌آمیز برای ایجاد رغبت در مردم را به اجرا در می‌آورند. یکروز برچسب منحرف می‌زنند به گروهی از خودشان تا توجه مردم را جلب کنند که مثلا آی چه نشسته‌اید که گروهی وجود دارند که رهبر و ولایت فقیه و جماعت روحانیون را بر‌نمی‌تابند، یکروز به روزنامه دولت حمله می‌کنند اما روزنامه‌ی دیگری را می‌بندند که گفتگو کرده است با مشاور رییس جمهور اما متهم  را آزاد می‌گذارند و یکروز وزیر اطلاعات رژیم، صحنه‌ انتخابات پیش روی را صحنه مقابله با رهبری ترسیم می‌کند در جمع طلاب مدارس حوزوی در قم

همه این تدابیر امنیتی براستی نوعی دغل‌بازی محسوب می‌شود و به خیال خودشان مردم را آنقدر احمق می‌پندارند که با بلایی که پس از انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ بر سرشان آوردند باز هم از چنین رویدادهایی تاثیر بگیرند و برای ابراز مخالفت خودشان با یک جناح، به جناح دیگر - که هردو از یک قماشند - روی ‌آورند

آنطور که مصلحی وزیر اطلاعات می‌گوید که صحنه انتخابات آینده صحنه رویارویی با رهبر است، این مفهوم را القا می‌کند که کسانی که با رهبری و نظام مخالفند، دارند وارد انتخابات می‌شوند. به عبارت دیگر این معنی را می‌رساند که وزارت عریض و طویل اطلاعات و  جنتی شورای نگهبان و لباس‌شخصی‌ها و نیروهای بسیج و ... با آن کسان کاری ندارد و خلاصه اینکه این دسته از نامزدهای انتخابات با توجه به همه فیلترها، آزادانه وارد صحنه انتخابات می‌شوند و شگفت‌آور اینست که آقای مصلحی همه اینها می‌داند و همه آنها می‌شناسد اما دست روی دست می‌گذارد تا آن ناکسان بیایند به عنوان نامزد انتخاباتی و فقط اکتفا می کند به توصیه به مردم که حواسشان باشد به نامزدهایی که قصد دارند رهبر را ساقط کنند، رای ندهند. خلاصه کلام اینکه در میان نامزدها از آنهایی که شما مردم، دوست دارید به مجلس راه ‌یابند، هم پیدا می‌شود. یعنی ای مردم بیایید و رای دهید (تا تنور انتخابات گرم شود). اما روشن است که این بازی‌ای بیش نیست و مقصود کشاندن مردم است به پای صندوق های رای. همانگونه که دیدیم در خرداد ۸۸ کسانی از صندوق‌ها بیرون آمد که میل رهبر و  بیت رهبری به آنها بود، و نیز این داستان ادامه دارد چون چیزی تغییر نکرده است

از این مکارانه‌تر و فریبکارانه‌تر مگر شاهدی بر ادعای این نمایش مسخره امنیتی-اطلاعاتی می‌توان یافت که همه آنهایی را که در جنگ زرگری ماه‌های اخیر، منحرف، رمال باز، اختلاس کننده، دزد، برعلیه روحانیت، طرفدار دوستی با مردم اسرائیل، پیرو فرهنگ ایرانی، کورش شناس و ... نامیدند، دارند راست راست راه می‌روند و تازه آنجایی که حکم قضایی می‌آورند برای دستگیری‌شان، با قلدری به حکم تن نمی‌دهند و تقاضای دستگیری دادستان را هم می کنند

سوال اساسی اینست در جایی‌که احمد زید‌آبادی خودمان - شرف اهل قلم - طی یکی دو مقاله، چند سوال محترمانه از علی خامنه‌ای پرسیده بود، و از آنجا که او نه برانداز بود و نه داعیه ضدیت با رهبری و ولایت فقیه را داشت و نه حتا مجال آن یافته بود تا همراه مردم شود در صحنه اعتراضات به انتخابات، دستگیرش می‌کنند برای همان چند سوال از رهبر و حکمی برایش می‌برند بی‌سابقه از زمان مشروطیت تا کنون (سالها حبس و تبعید و محرومیت دایم از کار و حرفه روزنامه‌نگاری) چگونه می‌شود که عده‌ای آزادانه قصد کله پا کردن رهبر را دارند و کک کسی هم نمی‌گزد؟

البته از این همه دریدگی سیاسی جناح "منحرف" نتیجه دیگری را نیز می‌توان حاصل کرد که: تُنبان رهبر آنقدر گُهی است که هر غلطی می‌خواهند دارند با او می‌کنند و کسی را یارای جلوگیری‌شان نیست. بهر حال چه جنگ زرگری باشد و چه پرونده‌های کثافتکاری یکی زیر بغل دیگری، به باور من تا پایان عمر جمهوری اسلامی، تنور انتخابات در ایران هرگز داغ نخواهد شد! آذرک

Monday, November 21, 2011

به بهانه دفاع از روزنامه نگار ایرانی بهمن کلباسی: چند سوال از محمد جواد لاریجانی گوینده سگ زرد و برادر شغال‌‌ها


به بهانه دفاع از روزنامه نگار ایرانی بهمن کلباسی، که مورد بی‌حرمتی و برخورد لات منشانه محمد جواد لاریجانی دیپلمات ایرانی مشهور به گفتگو‌کننده‌ پنهانی با انگلیس‌ها، قرار گرفت، چند سوال قابل طرح است


آقای محمد جواد لاریجانی گوینده سگ زرد و برادر شغال‌‌ها

یکم: آیا کار کردن در یک رسانه خارجی، فروش ایران به خارجیان محسوب می‌شود یا مذاکرات پشت پرده با انگلیسی‌ها پیرامون به توبره بستن خاک ایران برای کسب قدرت؟

دوم - پرونده بالاکشیدن هکتارها زمین‌ در اطراف تهران، توسط شما و خاندان‌تان زبانزد خاص و عام است و با توجه به تصدی دو پست مهم توسط برادران تان، این پرونده اجازه بررسی پیدا نمی‌کند! سوال اینست که برای روشن شدن اذهان عمومی آیا تمایلی ندارید به بدخواها‌ن‌تان پیرامون این پرونده توضیح دهید؟ و آیا این دسته رانت‌خواری‌ها قباحت ندارد؟

سوم - ادعای شما مبنی بر اینکه آقایان موسوی و کروبی، طی انجام مراحل قانونی به حبس خانگی محکوم شده‌اند، دارای ابعاد مبهمی است، چرا که محمود احمدی‌نژاد در آخرین سفرش به نیویورک در گفتگوهای مطبوعاتی تاکید کرد که آقایان موسوی و کروبی هیچ‌گونه محدودیتی ندارند و آزادند هر کاری که می‌خواهند انجام دهند! به نظر می‌رسد که شما به عنوان یکی از سردمداران حکومت جمهوری اسلامی مراتب ابهام در تناقض‌گویی‌ها را شفاف سازی کنید و به سوالات زیر پاسخ روشن دهید
الف - حکم حبس خانگی طی کدام قانون برای متهمان و مجرمان پیش‌بینی شده است؟
ب -  دادگاه مربوطه که نهایتا چنین حکمی را صادر کرده، در چه تاریخی تشکیل شده است؟
ج - قاضی این پرونده چه کسی بوده است؟
ه - وکیل آقایان چه کسانی بوده‌اند؟
و - آیا حکم به دادگاه تجدید نظر هم رفته است؟

یکی از دلایلی که شما و امثال شما نگران هستید از مصاحبه با خبرنگاران ایرانی، در خارج از کشور و به جای پاسخگویی به سوالات، به هذیان‌گویی و خزعبلات پردازی می افتید، الکن بودن شماست، در برابر سوالات مستدل خبرنگاران ایرانی که به آسانی قادرند مشت شما را باز کنند و دروغ‌های شما را در منصب پر طمطراق و دهان پُرکن دبیر ستاد حقوق بشر قوه قضاییه در برابر جهانیان برملا سازند! خوشبختانه چیزی در چنته نداری و با آمدنت به نیویورک، فقط پول ملت ایران را به‌هدر میدهی و بس! قطعنامه دیگری پیرامون نقض حقوق بشر اربابانت در مجمع سازمان ملل در راه است: بگیر که اومد! آذرک

Saturday, November 12, 2011

بستن حساب کاربری در دنیای مجازی به مثابه اعدام خاطی در دنیای واقعی‌ست


بستن حساب کاربری در دنیای مجازی به مثابه اعدام شخص خاطی در دنیای واقعی است! آنجا که بدون آگاهی از کم و کیف و چرایی بسته شدن قطعی حساب کاربری، ناگهان حساب کاربری‌ای بسته می‌شود، مرا به یاد دادگاه‌هایی می‌اندازد که متهم بدون داشتن وکیل و بی‌آنکه هیات منصفه‌ای، منصف وجود داشته باشد، و در پشت درهای بسته، مجرم شناخته شده و نهایتا به جوخه‌ی اعدام سپرده می‌شود. بدترین اتهامی که می تواند به سخت‌ترین مجازات بینجامد در همین دنیای مجازی، استفاده از حساب‌های متعدد کاربری است یا از آن فراتر، آگاهی یافتن از وابستگی به دستگاه‌های امنیتی و اطلاعاتی رژیم‌های جنایت‌کار، که می‌توان برای آن نیز تنبیه‌های دیگری از جمله معرفی او و اعلام گناهان او به جامعه مجازی در نظر گرفته شود، و در اینصورت، به باور این نگارنده بهترین شیوه تنبیهی نخست از سوی خود کاربران خواهد بود با واکنش‌هایی که به شخص خاطی و لینک‌هایش نشان می‌دهند و سپس اعمال روش‌هایی است که از سوی مسولان سایت پیش‌بینی شده است از جمله ممنوع کردن خطاکار در رای دادن به لینک‌ها و عدم اجازه به او در اظهار نظر زیر لینک‌ها، البته برای مدتی محدود و در صورت تکرار و اثبات جرم، طولانی‌تر کردن مدت تنبیه! اما در هر صورت چیزی شبیه حقوق شهروندی او در دنیای واقعی باید رعایت گردد: مثلا قادر باشد لینک‌ بگذارد در طی مدت محکومیتش

***
ارتکاب عمل مجرمانه، معلول است نه علت، که اگر علت ریشه‌یابی شود چه بسا کسان دیگری که در فراهم نمودن آن بستر نقش داشته‌اند، نیز باید محاکمه شوند و پاسخگو! یکی از کاربران نازنین سایت «بالاترین»، روزی به عنوان اعتراض به عمل غیر انسانی اعدام، مطلبی نگاشته بود با این عنوان: به امید روزی که «اعدام»، اعدام گردد. شعاری‌ بود کوتاه اما پُرمعنی و تاثیرگذار! با احترام - آذرک
azarak1358@gmail.com

Tuesday, November 1, 2011

اشتباه کردم به‌خدا، دیواری که داشتم رویش یادگاری می‌نوشتم یهو هوار شد روی سرم


خیلی کوتاه می‌نویسم این آخرین را قبل از سفری که در پیش دارم. اشتباه کردم به خدا، غلط کردم که خوشبین بودم به مذاکره با سردمداران سایت «بالاترین» برای رفع و حل مشکلات خودش. کاسه‌ی داغ‌تر از آش شده بودم من یا "ما" و در همین حین، دیواری که داشتم رویش یادگاری می‌نوشتم یهو هوار شد روی سرم

به باور من «بالاترین» بیش از حد و ظرفیت دانش مدیریتیِ مدیرانش، گُنده شده است و این مدیریت، با رویکردی که به مساپل دارد، به نظر می‌رسد که قادر به طراحی سازمان مدرن و نوینی برای این تشکیلات و رفع مشکلات نیست. به گمان من بخش عمده مشکلات «بالاترین»، گرفتاری‌های مدیریتی است تا فنی، چنانکه دیدیم این مدیریت قابلیت سامان‌دهی به یک ارتباط سالم را با کاربرانش - با آندسته از کاربرانی که حداقل نشان می‌دادند علاقه زیادی دارند یاری کنند مسولان «بالاترین» را و بارِ بر دوش آنها را بارِ خودشان بپندارند - از خود بروز نداد. این مدیریت باید درک کند که با چنین حجم از ارتباطات، نمی‌توان رفتاری "باری به هر جهت" از خود نشان دهد. به گمان من این مدیریت در مجموعه تحت سلطه‌اش، مسائل را از همان دریچه‌ای می‌بیند که در روز اول تاسیسش می‌دیده. یعنی دو سه نفر دانش‌آموختگانِ کاملا فنی دور هم جمع شده‌اند یک نوآوری و کار فنی خالص را به سرانجام رسانده‌اند، اما پس از گسترده شدن سازمان، در همان پوسته باقی مانده‌اند و شاید هم بنا بر اجبار، اندکی - نه کافی که باید و شایسته است - تغییر کرده‌اند ...  بهر حال چون هنوز هم دوستشان دارم «بالاترینی»‌ها را، باز آرزو می‌کنم به کژراهه نروند از راه اصلی مردم و جنبش و بتوانند نقش تاثیرگذار داشته باشند بر آنچه که انتظارش را سالهاست ‌کشیده‌ایم و دور نشوند از رسالتی که ما در ذهن‌مان برای‌شان ترسیم کرده‌ایم

 خیلی خسته‌ام و نیاز دارم کمی هم به خودم برسم. برای چندی در "بالاترین" حضور نخواهم داشت تا ببینیم دست روزگار - که گاهی مهربان است و گاهی قدار - به کدام جبهه از مبارزه در برابر خودکامه و خودکامگی پرتاب‌مان می‌کند. خدا را چه دیدید! شاید فرصتی دست داد تا باز در خدمت‌تان باشم در گوشه‌ای از دنیای مجازی که آنهم کوچک است به رغم پهناوری‌اش

با تقدیم بهترین احترامات و آرزوها برای تمامی کاربران نازنین
آذرک
ضمنا اگر اوامری داشتید آدرس من به شرح زیر است
azarak1358@gmail.com 

Monday, October 24, 2011

گزارشی از آنچه که میان «ما» و مدیریت بالاترین، گذشته است

یکم - اسفندیار با نام کاربری جرمنی، که یکی از قدیمی‌ترین و فعال‌ترین کاربران سایت بالاترین محسوب می‌شود، در پی اعتراض به پاره‌ای مشکلات فعالیت خود را در بالاترین به تعویق می‌اندازد
دوم - امید با نام کاربری امید-فردا، که او نیز از کاربران فعال است به اسفندیار می‌پیوندد و دست از کار می‌کشد
سوم - چند تن از دوستان متوجه عدم حضور این دو کاربر شده و پس از پی‌گیری، آگاه می‌شوند که آنها به عنوان اعتراض دست از کار کشیده‌اند و با احترامی که برای دو دوست پیش‌کسوت قائل بوده‌اند، آنها نیز به اعتراض می‌پیوندند
چهارم - ارتباطات برقرار می‌شود. خواسته‌ها مرور می‌گردد و نهایتا منجر به ایمیلی می‌شود که طی آن خواست‌ها و انتظارات همراه با پیشنهاداتی برای مدیریت بالاترین ارسال می‌شود. در روند این اعتراض، همواره تاکید همه معترضان به این نکته بوده است که اعتراض باید خاموش حفظ شود و برای جلوگیری از حاشیه سازی، صلاح نیست مراتب اعتراض به اطلاع عموم کاربران برسد
پنجم - مدیریت بالاترین به ایمیل ارسالی واکنش مثبت نشان می‌دهد و درخواست می‌کند با کاربر آذرک - نویسنده ایمیل - یا با تمامی افراد همزمان بصورت کلامی در دنیای واقعی - و نه مجازی - هم صحبت شود
ششم - مراتب در گروه به بحث گذارده می‌شود و نتیجه آن می‌گردد که بهتر است خودِ اسفندیار به عنوان کاربر پیشکسوت، مذاکره را به جلو برد
هفتم - اسفندیار اعلام می‌کند که گرفتاری‌های کاری‌اش باعث شده که او قادر به گفتگو با مدیریت بالاترین نباشد
هشتم - مذاکره با بالاترین به کاربر امید پیشنهاد می‌گردد که او ابتدا قبول می‌کند اما سپس اعلام می‌نماید که اسفندیار را قانع کرده است تا در میان مشغله‌اش مذاکره را با مدیریت بالاترین سامان دهد
نهم - دوستان بطور مستمر پی‌گیر روند مذاکرات می‌شوند، و نهایتا اسفندیار اعلام می‌کند روندی را که در بالاترین پیش می‌رود، مبنی بر مماشات مسولان بالاترین با بعضی از کاربران خطاکار، فضا را بسیار مایوس‌کننده و مذاکره را بی‌نتیجه می‌پندارد و اعلام می‌کند فعلا بنا ندارد فعالیتش را در بالاترین ادامه دهد، مگر اینکه تحول ویژه‌ای رخ نماید
دهم - امید نیز طی ایمیلی اشاره دارد به کامنت‌های بانو بالایار در ذیل بعضی از لینک‌ها و تاکید براینکه مواضع مدیریت بالاترین  به نفع گروه و دسته‌ی خاصی جهت‌دار است و از سوی دیگر اشاره می‌کند به اینکه بالاترین به جولانگاه نیروهای اطلاعاتی جهموری اسلامی تبدیل گشته و نیز چون چشمش از ادامه مذاکره آب نمی‌خورد، او هم از مذاکره با مدیریت بالاترین سر باز می‌زند و اعلام می‌کند فعلا تا حل شدن مشکلات رغبتی به ادامه فعالیت در بالاترین ندارد
یازدهم - اینک کوشندگانی که آمده‌اند تا با پادرمیانی میان طرفین شاید بتوانند مشکلی را حل کنند، راضی نیستند از بی‌نتیجه شدن اینهمه کوشش و پیگیری و وقت گذاشتن. در این مقطع بچه‌ها امیدوارانه، پیش‌داوری‌ها را به کناری نهاده و تصمیم می‌گیرند که از تلاش برای گفتگو با مدیریت بالاترین روی نگردانند و مشکلات را در چهارچوب امکانات بالاترین - و نه بیشتر - بگونه‌ای معقول و منطقی مطرح نمایند. در این راستا کاربر هرمان با نام کاربری مگنات به عنوان نماینده‌ی گروهِ «خوشبین به مذاکرات» انتخاب می‌شود
دوازدهم - با توجه به آغوش باز مدیریت بالاترین در ابتدای امر برای راهگشایی مشکلات، با این باور که بزودی مذاکره بین نماینده گروه «خوشبین به مذاکرات» با مدیریت بالاترین آغاز می‌گردد، این فرصت را نیز مغتنم شمرده تا گزارش‌گونه‌ای برای سایر کاربران که دورادور دغدغه‌ی کار ما داشته‌اند و جریان را دنبال ‌کرده‌اند و گاهی ایمیل مهربانانه‌ای ‌فرستاده‌اند و همواره تاکیدشان برچشم‌براهی به دستآوردهای این مذاکره بوده است، فراهم شود
در خاتمه ذکر این نکته ضروری است که در پی گفتگوی نماینده گروه «خوشبین به مذاکرات» با مدیریت بالاترین و نتیجه‌گیری مقدماتی از فرصت بدست آمده، کاربرانی که تمایل دارند به فعالیت خود ادامه دهند، همکاری خود را از سر خواهند گرفت. ضمنا تمامی مطالبی که در بند بند این گزارش بدان‌ها استناد گردیده، مستند است بر ایمیل‌های رد و بدل شده

با احترام
گروه خوشبین به مذاکرات

//pariiisa
//aimscan
//mansoor602
//magnat
//hidar51
//helaleh
//baran110
//mazar
و تعدادی از دوستانی که تمایل به نشر نامشان ندارند

 ضمنا «مربع لینک درباره خود وبسایت بالاترین» را در وبسایت مربوطه تیک نکردم تا مطلب پشت فیلتر نرود و دیده شود، اما متاسفانه سیستم اتوماتیک با دریافت گزارش تخلف آنرا به پشت فیلتر هدایت کرد 

Tuesday, September 27, 2011

دانه‌درشت‌های مورد ادعای احمدی‌نژاد، همگی از رفقای خودش از آب درآمدند


شش هفت سال است که این احمدی‌نژاد دارد گلو پاره می کند، که من اسامی دانه‌درشت‌های اقتصادی را بزودی اعلام می‌کنم. آنقدر نکرد تا بالاخره معلوم شد همگی از رفقای خودش هستند. اینکه کسی بتواند با تلاش و خلاقیت به ثروت برسد، جای گله‌ای باقی نمی‌گذارد، اما اینهایی که یکی پس از دیگری سر از کلاه جادویی دارند درمی‌آورند، ظاهرا با رانت‌خواری و رفاقتِ با قدرتمندان  سیاسی و آقازادگی به نوایی رسیده‌اند. این آقایی که دارای ده‌ها مرکز تجاری و صنعتی است و پالوده‌اش را با رییس جمهور صرف می‌کند، نمی‌تواند یک شبه به این ثروت و مکنت دست یابد، اما چگونه است که یک دفعه سر و صدایش در‌آمده است؟ این را گفتم که ضمنا اشاره‌ای هم داشته باشم به این نکته که برملا شدن پی در پی مسائل اقتصادی، تا حدی مشکوک به نظر می‌رسد، نه اینکه بودن دست‌های آلوده را مورد تشکیک قرار دهم که حتما وجود دارد و همچنان ثروت ملت را به یغما می‌برند، اما مقصود نظر من، منحرف کردن حواسمان از یک سری مسائل مهمتر است که یا در جریان است و یا بزودی به جریان خواهد افتاد، و من از منظر هشیاری خودمان آنرا دائما تذکر می‌دهم تا چیزی از زیر ذره‌بین‌مان پنهان نماند! البته تحلیل دیگر اینست که دارند، احمدی‌نژاد را برای غزل خداحافظی آماده می‌کنند 

بدنامی هم‌آغوشی با تبهکاران به چه بهایی: آقای علیرضا افتخاری! شاگردِ استاد شجریان بودن لیاقت می‌خواهد

روشن شد که علیرضا افتخاری اعلام کرد که هیچوقت شاگرد شجریان نبوده است
*** 
شاگرد یک استاد بودن جدای از اینکه در زمینه فراگیری یک امر تخصصی می‌تواند تاثیرات بسزایی داشته باشد اما به باور من آنجا که گفتگو بویژه از هنر است تاثیر‌گیری از رفتار و منش استاد است که شاگرد را به منزلت می‌رساند. هیچگاه پشتیبانی شما از احمدی‌نژاد را دقیقا هنگامی که روشن شده بود، رژیم چه بر سر مردم آورده و با رای و جان و ناموس مردم چه‌ها که نکرده، و بوسه شما بر گونه محمود احمدی‌نژاد را فراموش نمی‌کنم! بی‌گمان اگر از محضر استاد گرانقدر موسیقی ایران محمد رضا شجریان بهره‌ای برده بودید، هیچگاه در آغوش تبهکاران، و متقلبانی همچون احمدی‌نژاد نمی‌آرمیدید. دستمزد و صله‌ای که دریافت کردید، آیا به بدنامی‌اش در میان مردم می‌ارزید؟ آیا نمی‌انگاشتید که خواننده‌ی دربار خلافت خامنه‌ای بودن یعنی مقابله با جنبش یک ملت! بسیار برایتان متاسفم

Sunday, September 25, 2011

فیلمی ترسناک: ایران باید خود را برای حمله به شمال آفریقا، شرق آسیا و قلب اروپا آماده کند


خامنه‌ای ادعا می‌کند که از منظر اسلام، داشتن سلاح هسته ای حرام است و ما بدنبال آن نیستیم
احمدی‌نژاد تابلوی «بنی‌آدم اعضای یک پیکرند» به دبیرکل سازمان ملل هدیه می دهد و ادعای بشردوستی می‌کند
رحیم‌پور ازغدی که از تئوریسین‌های رژیم محسوب می‌شود در این فیلم، اعلام می کند که نیروهای ما باید به گونه‌ای تربیت و آماده شوند که قادر باشند به شمال آفریقا، شرق آسیا و قلب اروپا حمله کنند
بالاخره ما نفهمیدیم قسم حضرت عباس را باید باور کنیم یا دم خروس را: باهم می‌بینیم فیلمی از سخنرانی ازغدی را، که در رمضان همین امسال تهیه شده است و خالی از تفریح نیست اما باور کنید فیلمی ترسناک است. به گمان من این رژیم اگر دستش برسد روی هیتلر و چنگیز مغول را سفید خواهد کرد، با تئوریسین هایی که دارد


آدرس فیلم در یوتیوب

Saturday, September 24, 2011

هوگوچاوز هم احمدی‌نژاد را به حضور نپذیرفت: آیا جیب‌های چاوز ازپول‌های ملت ایران خالی شده است؟


در حالیکه هوگو چاوز رییس جمهور ونزوئلا که روز پنجشنبه گذشته جلسه‌ای ۵ ساعته با فیدل کاسترو و رائول کاسترو داشته است (تصویر پیش روی گویای این خبر است)، به بهانه نیاز به استراحت دوران پس از شیمی درمانی، از ملاقات با احمدی‌نژاد سرباز زد و اطلاع داد که فعلا او را نمی‌تواند به حضور بپذیرد. احمدی‌نژاد قرار بود پس از انجام ماموریتش در نیویورک برای دیدار با رییس جمهور ونزوئلا به آن کشور سفر کند
***
هوگو چاوز رییس جمهور ونزوئلا از رفقای نزدیک احمدی‌نژاد و خامنه‌ای محسوب می‌شود و همه می‌دانند در رابطه با این رفاقت، با زرنگی بسیار، به وفور بهره‌مند شده است. چاوز، در طول دوران ریاست جمهوری احمدی‌نژاد بارها به ایران سفر کرد و کیسه‌ی خود را حسابی بر بدن رژیم جمهوری اسلامی کشید. رژیم ایران تا کنون، به بهانه ایجاد رابطه‌ی استراتژیک با ونزوئلا و ایجاد پایگاه در این کشور برای مثلا ترساندن آمریکا، بطور مستقیم و یا از طریق سرمایه‌گزاری در ونزوئلا، میلیاردها دلار پول زبان بسته ی ملت ایران را به جیب هوگو چاوز ونزوئلایی سرازیر کرده است. مشهور است که احمدی‌نژاد تحت تاثیر شخصیت هوگو چاوز، گاهی ادا و اطوارهای پوپولیستی از خود بروز می‌دهد، که عکس‌ها و فیلم‌های آن، به آسانی قابل دسترس است: چگونه است فردی که نیاز به استراحت دارد، یک جلسه ۵ ساعته با برادران کاسترو را تحمل می‌کند، اما احمدی‌نژاد را با دلایل موهوم سرِ کار می‌گذارد و نمی‌پذیرد! موضوع کمی بودار به نظر می رسد آیا جیب‌های چاوز ازپول‌های ملت ایران خالی شده است؟ یا موضوعات دیگری درمیان است که طی روزهای آتی روشن خواهد شد

عکس تزیینی از حضور چاوز در ایران در یکی از سفرهایش

Friday, September 23, 2011

فضای تهران چنان آلوده است که کسی انگار بوی جنگ به‌مشامش نمی‌رسد

اخیرا مقاله‌ای از آسیه امینی با عنوان «بوی بحران» در سایت رادیو زمانه انتشار یافته که مطالعه آنرا به همه توصیه می‌کنم. اما بخش یایانی مقاله با عنوان «چشمهای نیویورک» بسیار به دلم نشست و به باور من شاه‌بیت این نوشتار است و حیفم آمد دیده نشود. به همین لحاظ، تصمیم گرفتم بدون هر مطلب اضافی‌ای این بخش از مقاله را برایتان عینا در زیر نقل کنم

***

چشمهای نیویورک
محمود احمدی نژاد در زمانی با همراهی تیم جنجالی اش راهی نیویورک شده است که این سفر، نه فقط برای کشور ایران، که برای خاورمیانه ، زمانه حساس و تعیین کننده ای است. 
ابراز نظر رئیس جمهوری فرانسه در مورد حمله نظامی به تسلیحات هسته ای ایران، نشان از توافقهای  پشت پرده کشورهای غربی برای تصمیم گیری جدید در مورد ایران دارد. هر تصمیمی برای فلسطین و اسرائیل، می تواند بر سرنوشت تصمیم گیری برای ایران نیز موثر باشد. 
در ایران، انتخابات مجلس، فساد اقتصادی و دعوای حقیرانه طالبان قدرت، گروه های سیاسی را به خود سرگرم کرده است. گلوی جنبش های اجتماعی در دستان سپاه و بسیج فشرده شده. مطبوعات نای جنبیدن ندارند. صدا و سیمای جمهوری اسلامی جز تملق و ریا ، چهره دیگری از خود نشان نمی دهد. روشنفکران یا در بندند یا در کنج سکوت. و مردم، خسته و تا بن دندان گرفتار گرانی و سرکوب و بی خبری اند. امید، نایاب است. شادی، پیدا می شود اما همه‌گیر نیست. فضای تهران آلوده است. آلوده به سیاستی فاسد. بوی مانداب قدرت، چنان فضا را آکنده است، که کسی انگار بوی جنگ به مشامش نمی رسد.

آدرس مقاله
http://radiozamaneh.com/politics/2011/09/20/7075